ظیم حسنزاده، طبلهنواز هراتی، میگوید موسیقی و سازها، چیزی به نام مرز نمیشناسند و این مردم هستند که خود را از هم جدا کردهاند. این نوازنده، خاطرات روزهایی را بازگو میکند که نوازندگان و خوانندگان افغانستانی، اوضاع و احوال خوبی داشتند.
عظیم حسنزاده، طبله میزند؛ مثل برادرش و مثل پدرش. در سنت موسیقی افغانستان، اجراها به این شکل است که خواننده ابتدا یک تکبیت آغازین میخواند و بعد از آن، غزل آواز را آغاز میکند. تکبیتیخوانی معمولا جزو موسیقی زمینه که هارمونیه (ارمنیه) آن را تأمین میکند، موسیقی دیگری ندارد. پس از پایان تکبیت و آغاز غزل است که طبله و سازهای دیگر، آواز را همراهی میکنند.
عظیم حسنزاده مثل همه طبلهنوازها باید بتواند ریتم آوازی را بگیرد و طبله را با آن همراه کند؛ دو طبل کوچک که همزمان با هم نواخته میشوند. او در این کار تبحر دارد و بهسادگی میتواند صدای طبله را با ریتم آوازی هماهنگ کند. او این توانایی را یک میراث خانوادگی میداند.
شما خانوادگی اهل موسیقی بودهاید؟
ما خاندانی در کار موسیقی بودهایم. ما شوقی نبودهایم که صدایی بشنویم و علاقهمند شویم. ما هراتی هستیم. من سال ۱۳۴۳ در هرات به دنیا آمدم. پدربزرگ خدابیامرزم، پدر پدرم، کاکا حسن، رباب میزد. عمویی داشتم به نام استاد امیر جان؛ میخواند و ارمنیه میزد. پدرم هم طبله میزد. من و برادرم هم طبله میزنیم. یکی از برادرهایم هم آواز میخواند.
سازهای مطرح در موسیقی افغانستان همینهاست؟
در هرات همینهاست، بهعلاوه دوتار هراتی. در اطراف، در بدخشان و آنطرفها ساز دایره هم هست؛ دایره با دوتار. دوتار افغانستان با دوتاری که اینجا هست فرق میکند. دوتارهای ما بزرگتر است و پردههای بیشتری دارد. ما تنبور هم داریم. شبیه دوتار است، اما با آن فرق دارد. اسمش دمبوره است.
موسیقی در دهههای گذشته چقدر در هرات رایج بود؟
موسیقی در هرات رواج خوبی داشت؛ آن هم نه موسیقیهایی که حالا هست؛ هرچه بود، موسیقی خود هرات بود. موسیقی هرات، موسیقی ریشهداری است؛ همان موسیقی خراسان است. ارمنیه بود، طبله بود، رباب بود، تنبور بود. خواندن(آهنگ)ها همه محلی بود. عروسیها بدون خواندن نبود. گاهی حتی برای مهمانیها از گروههای موسیقی دعوت میکردند.
دوتار افغانستان با دوتاری که در ایران هست فرق میکند. دوتارهای ما بزرگتر است و پردههای بیشتری دارد
آنوقتها کنسرتهایی هم در هرات برگزار میشد. گاهی استادان بهنام هم میآمدند و آنجا برنامه اجرا میکردند. ما را از هرات به کابل دعوت میکردند. در کنسرتها دعوت میکردند و آنجا برنامه اجرا میکردیم.
موسیقی در جامعه آن روز افغاستان مخالف نداشت؟
چرا. همانوقتها هم کسانی بودند که کار موسیقی را بد میدانستند. نمیفهمیدند که این موسیقی ارزشمند است. به آنهایی که موسیقی میکردند، میگفتند «سازونده» (اهل ساز)، اما حالا مردم فهمیده شدهاند و میدانند که هنر، شریف است؛ میدانند که موسیقی، هنر شریفی است.
اقتصاد موسیقی در آن سالها چگونه بود؟ مرحوم پدر و پدربزرگ شما فقط در کار موسیقی بودند یا شغل دیگری هم داشتند؟
نه. کارشان همین کار موسیقی بود. درآمدشان هم بد نبود. البته زندگیها هم آنوقتها طور دیگری بود. هیچکس تجملاتی نبود. همه با همان روزی که برایشان مقدر شده بود، خوش بودند. هنرمندها هم گذارهشان میشد (زندگیشان میگذشت) مجبور بودند گذران کنند.
پس درمجموع اوضاع اقتصادی هنرمندان موسیقی بهتر از الان بود.
آنوقتها جوری بود که مردم موسیقی را گوش میکشیدند(توجه میکردند)؛ مثل حالا نبود که مردم هزارویک سرگرمی داشته باشند. این گپها نبود. در مجلسها همین خواندنها بود. از سر شب که ما به مجلس میرفتیم، تا وقت نان خوردن (غذا خوردن)، همه شیشت ه(نشسته) بودند و خواندن گوش میکشیدند. در عروسیها همه چُپ (ساکت) بودند و گوش میکشیدند. روزگاری خوبی بود اما جنگ نگذاشت. مردم ما، همه عمرشان به جنگها گذشت؛ جنگ با شوروی، جنگ داخلی و…
سازها که ایرانی و افغانستانی ندارند. ماییم که خودمان را از هم جدا کردهایم. موسیقی مرز ندارد. موسیقی اتفاقا کمک میکند که ما به هم نزدیک بشویم. موسیقی، ملتها را به هم پیوند میدهد
یک شب در هرات، برنامه داشتیم. سر شب بود و تازه بساط را به گَرد کرده بودیم. صدای موسیقی بلند بود. چند تا عسکر (نیروهای نظامی) که از کوچه رد میشدند، آمدند و نشستند. چند تایی که کار اجرا شد، بلند شدند که بروند. یکیشان گفت: «ما میرویم و چرخی میزنیم. تا ساعتی دیگر برمیگردیم. وقتی برگشتیم، برایمان فلان خواندن (آهنگ) را اجرا کن.» گفتیم: «به روی چشم»
نیم ساعت نشده بود که خبر آوردند در فلان سَرَک(چهارراه) انفجار شده و چند تا عسکر کشته شدهاند. پرسوجو کردیم، معلوم شد همان عسکرها بودند. رفتند که بیایند…(بغض میکند)
چطور شد که ساز طبله را انتخاب کردید؟
طبله را دوست داشتم. نمیدانم چرا، اما از همان اول دلم با همین ساز بود. صدای تپتپ آن بیشتر از صدای هر ساز دیگری به دلم مینشست.
طبلهنوازی را چطور یاد گرفتید؟ استادی هم داشتید؟
همه آنها که طبلهنوازی کردهاند، استاد من بودهاند. کارشان را شنیدهام و از آنها یاد گرفتهام. غیر از این، ما خاندانی در کار موسیقی بودهایم و خواهناخواه کار را یاد گرفتهایم. بماند که در قدیم آموزش هم این رقم (اینطوری) نبود. حالا کار آموزش هم راحت شده است. قدیم، استاد، میزد و شما باید یاد میگرفتی. توضیحی هم نمیداد. توضیحی نمیدانست که بگوید. میگفت اینطوری بزن و شروع میکرد به نواختن؛ و شاگرد، باید همان را یاد میگرفت.
شما الان چطور طبله را به هنرجوها آموزش میدهید؟
ما میگوییم «تینتال»؛ روشی است که بر مبنای اسم صداهای هرکدام از طبلها، الفاظی ساخته میشود. طبله دوتا طبلک دارد؛ یکی طبلک کوچک و یکی طبلک بزرگتر. بدنه طبلکها چدنی است. اینها را از هند میآورند. قسمت سر طبلکها از پوست است. این پوست در کنارهها یک لایه اضافی دارد و در قسمت وسط آن یک لایه ماده مخصوص است که ما به آن سیاهی میگوییم. پس سری طبلک سه قسمت دارد؛ کناره، میدان و سیاهی. سری با تسمههایی روی طبلکها سوار شده است که با شل و سفت کردن آن ساز را «سُر»(کوک) میکنیم. سری طبلک، کانی یا پوره نام دارد. هرکدام از قسمتهای مختلف سری در طبلک کوچک و بزرگ، یک صدایی دارد و اسمی. «نا» صدای برخورد با کناره طبلک زیر است. «گی» اسم صدایی است که از برخورد انگشتها به قسمت سیاهی طبلک بزرگ درست میشود. اگر هم با کف دست بزنید روی سیاهی طبلک بزرگ، میشود «کی». حالا «نا گی گی نا» یک ماتره(ریتم) است. (شروع میکند به نواختن طبله.) تینتال ۱۶ماتره دارد.
استاد! بهنظرتان ما هم میتوانیم طبلهنوازی یاد بگیریم؟
بله. چرا نتوانید؟ آدم اگر به کاری شوق داشته باشد، حتما یاد میگیرد؛ خاطرتان جمع باشد. اگر شوق موسیقی در دلتان باشد، حتما ساز زدن را یاد میگیرید. سازها که ایرانی و افغانستانی ندارد. ماییم که خودمان را از هم جدا کردهایم. موسیقی که مرز ندارد. موسیقی اتفاقا کمک میکند که ما به هم نزدیک بشویم. موسیقی، ملتها را به هم پیوند میدهد. صدای هر سازی که به دلتان بنشیند، آن ساز مال شماست؛ مال فرهنگ شماست؛ و حتما میتوانید آن را یاد بگیرید.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.