فریدون فرهودی معتقد است در حال حاضر تب خبرنگاری یقه سریالها را گرفته، چون فکر میکنند یا جامعه به آن نیاز دارد، یا خبرنگارها در آن بازه زمانی خیلی مهم هستند، یا به آنها زیاد ظلم شده و شرایط خیلی بدی دارند. اینها موجهای سینمایی هستند.
این روزها حضور خبرنگاران بیش از اینکه در اخبار به چشم بیاید، در سریالها دیده میشود، خبرنگارانی که در حوزههای اقتصادی سیاسی، فرهنگی و … حضور دارند و هر یک دنبال افشای یک راز بزرگ هستند، یکی در قالب کمدی، دیگری در قالب درام و یکی هم در قالبی تاریخ، سریالهایی که شاید شباهت چندانی به زندگی واقعی یک خبرنگار نداشته باشند، اما قهرمانانشان همان روزنامهنگارها و خبرنگار هستند.
البته این بار اولی نیست که تب یک موضوع یقه آثار را میگیرد، در یک بازه زمانی همه سازندگان تصمیم میگیرند سراغ تراژدی مکبث بروند و در بازه دیگری زندگی شاهان قاجار سوژه سازندگان میشود.
این موضوع ممکن است دو دلیل داشته باشد، یکی کمک گرفتن نویسندهها و سازندگان آثار از ایده دیگر همکارانشان و دلیل دیگر موجی که درباره یک موضوع درجامعه ایجاد میشود.
برای اینکه متوجه شویم، چرا ناگهان همه سازندگان تصمیم گرفتند جایگاه خبرنگاران و ارزش آنها را در سریالهای تلویزیونی به نمایش بگذارند، سراغ فریدون فرهودی، فیلمنامه نویس سینما و تلویزیون رفتیم که نویسنده آثاری چون «دردسر والدین»، «آرام می گیریم» و «کلاهی برای باران» است. برای رسیدن به دلیل این موضوع در ادامه گفتوگو را بخوانید.
اینکه همه سازندگان سراغ یک موضوع میروند، چه دلیلی دارد؟ آیا نویسندگان ایده از ایده همکارانشان استفاده میکنند؟
بحث ایده دزدی همواره در سینما، تلویزیون، تئاتر، کتاب و موسیقی وجود داشته و این موضوع فقط مربوط به ایران هم نیست و بیشتر یک معضل است. ما کارها را در بانک فیلمنامه به ثبت میرسانیم و در آنجا دیگر فیلمنامهها قابل تغییر نیست مگر زمانی که کسی ادعا کند ایدهاش دزدیده شده، حالا من نام دزدی روی آن نمیگذارم اما یک کش و قوسی برای سریال«جیران» وجود دارد. نویسندهای که معتقد است اول او سریال را نوشته و به تهیهکننده «جیران» داده و عوامل سازنده این سریال هم معتقدند که «جیران» هیچ ارتباطی به آن فیلمنامه ندارد و یک ایده به ذهن دو نفر رسیده است.
نمیدانم ماجرای این سریال چه بوده، اما همه اینها زیرمجموعه عدم وجود یک مرجع قانونی است و از طرفی دیگر بلبشویی است که در ذهن سازندگان وجود دارد. این نکته را هم در نظر بگیریم که ما چندان به سلامت اخلاقی و رعایت موازین آن پایبند نیستیم و من این را صرفا معطوف به هنر نمیدانم، ما در موارد دیگر مثل عرصه تولید خودرو، فروشندهای که در سوپر مارکت جنسی را میفروشدو دیگر موارد، این موضوع را میبینیم، در واقع مشکل ما سرقت آثار هنری نیست بلکه نادرستی است به همین دلیل هم درباره این موارد، من مراجع قانونی را چندان گناهکار نمیدانم، چون اگر شکایتی انجام شود، خانه سینما به آن رسیدگی میکند، منتهی زمانی خانه سینما میتواند وارد این ماجرا شود که اثری ساخته شده باشد. درباره تئاتر هم نمیدانم که این ماجرای داوری وجود دارد یا خیر، اما جدای از تمام این موارد، مشکل از ضعف اخلاقی خودمان است، اصلا چرا باید ایدهای دزدیده شود؟ مگر حتما باید تسمهای بالای سر ما باشد تا ایدهای را ندزدیم؟ یعنی اگر نباشد، حق داریم که بدون رعایت موارد اخلاقی از آن استفاده کنیم؟ پس این ایراد از ما است، نه از عدم وجود نظارهگر؟
در زمینه هنر، کیفیت آموزش ما چندان خوب نیست. به استادان عزیز، آموزشگاهها، هنرجویان و کلا هیچ کس هیچ اعتراضی ندارم، فقط دیدگاه خودم را بیان میکنم. در دیدگاه من، سطح کیفی آموزش، سطح خوبی نیست و شاید در آموزشگاههای آزاد این موضوع کمتر به چشم بیاید، اما کیفیت آموزش آکادمیک ما مطلوب نیست و این را فقط من نمیگویم بلکه دانشجویان ما هم بر این باورند.
زمانی که وارد قضیه عدم پرورش ذهن خلاق میشویم، با این پرسشها مواجه میشویم که چرا ذهنها خلاق نیست؟ چرا این خلاقیت ذهنی در دورهای که در آن قرار داریم، فروکش کرده است؟ در جواب این پرسشها باید بگویم آموزش را مقصر نمیدانم، به نظرم این ماجرا برآمده از شرایط روانی مردم است، که این شرایط یا از ذهنهای خلاق چندان حمایت نمیکنند، یا به آنها بها داده نمیشود و ما هنوز قدرت جذب این ذهنها را نداریم.
ما منتظر نشستیم تا ببینیم چگونه میتوان سریعتر به پول، درآمد و تولیدی که هزینه کمتری در آن باشد رسید. مشکل این است که ما نتیجهگرایی را به اخلاقگرایی ترجیح میدهیم.
در کلاس به شاگردانم هم میگویم که معضل عدم استقبال از سینما ناشی از همین موارد است. چرا فیلمها فروش مطلوبی ندارد؟ به همان میزان هم روزنامهها و تئاترهایمان فروش مطلوب ندارند و ورز به روز کوچکتر میشوند، در حالی که یک زمان مقابل دکههای روزنامه فروشی صف بسته میشد، اما الان روزنامهها هر روز در حال محدودتر شدن هستند. چرا تیراژ کتابهایمان به ۱۵۰ تا رسیده در حالی که تیراژ کتابهای قدیمی را که نگاه میکنم ۱۵هزارتا بوده است. با این تفاسیر، آیا شرایط تولید ما مناسب است؟
ما نباید دنبال ریشه این آشفتگی در سینما و تلویزیون باشیم در واقع همین آشفتگی است که یقه تولید سینما و تلویزیون را گرفته و اوضاع تا این اندازه نابه سامان شده است.
به موضوع ایده دزدی پرداختیم، اما چرا به صورت ناگهانی همه تولید کنندگان سمت یک سوژه میروند؟ در حال حاضر چهار سریال در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی داریم که نقش خبرنگار در آن بسیار پر رنگ است. جامعه چه نیازی دارد و به چه سمتی حرکت کرده که تا این اندازه به یک موضوع پرداخته شده است؟
همه اینها یک تب است. یکبار تب خبرنگاری یقه سریالها را میگیرد، یکبار موج کرونا، یکبار بیماری ایدز سراغ کارها میآید و سازندگان به این فکر میکنند اگر کاری با یک محوریت ساخته شده و موفق بوده باز هم به آن بپردازیم، تا حالا قهرمانمان پلیس، وکیل، پزشک، معلم و… بود، حالا خبرنگار باشد چون فکر میکنند یا جامعه به آن نیاز دارد، یا خبرنگارها در آن بازه زمانی خیلی مهم هستند، یا به آنها زیاد ظلم شده و شرایط خیلی بدی دارند. اینها موجهای سینمایی هستند که اتفاقا در تمام دنیا هم رواج دارند و مطمئن باشید چند ماه دیگر هیچ اثری از خبرنگاران در فیلمها و سریالها به چشم نمیآید.
نکته دیگر اینکه بعضا چیزی که در آثار به نمایش در میآید، چندان به واقعیت شباهت ندارد. این عدم شباهت به واقعیت از کجا نشات میگیرد؟
یکبار برای ساخت سریالی دکتری مشاور ما بود، به ما گفت چرا شما در کارهایتان تا این اندازه اطلاعات غلط پزشکی به مخاطبان میدهید؟ ما گاهیاوقات اطلاعات پزشکی سریالها را میبینیم خندهمان میگیرد، چون به قدری کارهایتان از واقعیت دور است که اصلا قابل درک نیست و این موضوع قطعا درباره زندگی خبرنگارانی که به نمایش درآمده هم صدق میکند چون میخواهیم سر هم بندی کنیم.
یکبار دوستی تعریف میکرد قبلا میگفتند بریم فیلم را بگیریم الان میگویند بریم بگیریم برویم، چون میخواهند هرچه سریعتر کار به پایان برسد.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.