سروش چیتساز، نویسنده «نوبت لیلی»، تاکید میکند داستان این سریال، بیش از هر چیزی، شباهت به قصههای پریان دارد و لیلی داستان هم قهرمان متعارفی به شیوه داستانهای اکشن غربی نیست، بلکه یک قهرمان شرقی است.
«نوبت لیلی» یک مجموعه نمایش خانگی با نویسندگی مهدی شیرزاد و سروش چیتساز، کارگردانی و تهیهکنندگی روحالله حجازی و بازی حمید فرخنژاد، مریلا زارعی، پردیس احمدیه، لادن مستوفی، گوهر خیراندیش، مهران غفوریان و …است.
در خلاصه داستان این سریال آمده، لیلی از طریق کتابی مرموز درمییابد که او و خانوادهاش تاکنون در زمان و مکانهای بسیاری زیستهاند و حالا «نوبت لیلی» است تا با رمزگشایی از کتاب و یافتن تابلوی ارزشمند نیاکانش دست به انتخابی بزند که به تمام این زندگیهای زیسته معنا بدهد. او برای به سرانجام رساندن این هدف با چالشهای مختلفی روبهرو میشود.
به سراغ سروش چیتساز، یکی از نویسندههای این مجموعه رفتهایم تا درمورد این سریال گفتوگو کنیم.
از سروش چیتساز تا کنون دو مجموعه داستان با نام «نوبت سگها» و «بارش سفرهماهی» توسط نشر مرکز و رمان «زل آفتاب» در نشر چشمه به چاپ رسیده است.
اول به سراغ ایده سریال برویم. چه چیز باعث شد به این موضوع و قصه فکر کنید و از کی فکر ساختن فیلمی با این موضوع به ذهنتان رسید؟
شاید هیچوقت نشود لحظه خلق یک ایده را به طور دقیق مشخص کرد. قصه «نوبت لیلی» در یک فرایند طولانی شکل گرفت و حتی در زمان نگارش نیز بارها دستخوش تغییر شد.
بذر اولیه قصه همان کتابی بود که اکنون دست لیلی است و زندگی خودش را در آن پیدا میکند اما اینکه این بذر چطور بالید و رشد کرد تا به این درختی که اکنون پیش چشم شماست بدل بشود، بهخاطر باوری بود که کل گروه نویسندگان به خلق یک داستان نو و پرهیز از تکرار داشت. جادو، خرق عادت، جهانهای چند لایه و درهمشکستن زمان و مکان، آن هم نه برای ساختن فضای علمی-تخیلی که برای بُعد دادن به واقعیت زیسته و به بنبست رسیده انسان امروز شهری، انتخابی بوده که ما برای ساخت قصه در نظر داشتیم.
به نظرم اسم تا حدی میتواند فضای کاری را که مخاطب با آن روبهروست، بشناساند، این اسم تا چه حد به داستان نزدیک است؟
شاید در پاسخ پرسش قبل بهتر بود میگفتم ایده این داستان از اسمش آغاز شده؛ اسمی که آقای حجازی از اول در ذهن داشت. لیلی داستان ما قهرمان متعارفی به شیوه داستانهای اکشن غربی نیست؛ یک قهرمان شرقی است. کسی که از خویش برون آمده است تا کاری بکند. لیلی، نوبت خودش را در این زندگی ذرهذره و با پیگیری و پشتکار و سماجت ساخته و تا آنجایی پیش میرود که دست به خلق جهان زندگی خود میزند.
زیست لیلی و خانوادهاش در زمان و مکانهای مختلف، تعریف مختصری از دنیاهای موازی است. جهان موازی فرضیهای درباره وجود واقعیتهای جداگانه در کنار واقعیت کنونی است که از سال ۱۹۵۲ در محافل علمی رواج پیدا کرده است. دست گذاشتن روی فرضیهای که هنوز به اندازه کافی به گوش مخاطب آشنا نیست، در ارائه کار سرگرمکننده (اگر قائل به این ویژگی برای سریلا باشیم) مقداری شجاعت میخواهد. شاید اگر این روایت در داستانی مکتوب شکل میگرفت، به دلیل مخاطب متفاوتتر، ریسک کمتری داشت. امّا با توجه به موضوع دنیای موازی به عنوان محوریت این سریال، چقدر خطر از دست دادن مخاطب وجود دارد؟
بله کار پُر مخاطرهای بود. من فکر میکنم کسانی که دست به تجربههای نو میزنند مثل خطشکنها، ممکن است خودشان قربانی بشوند اما نمیشود دست روی دست گذاشت و دل به تکرار مکررات خوش کرد. بالاخره مخاطب هم حق دارد کار تازه ببیند و با نگاهی نو روبهرو بشود. نقش سریال در وهله اول سرگرمی است اما سریال، بازگو کننده یک داستان است و وظیفه اولیه داستان، باز کردن افقهای تازهِ پیشِ روی مخاطب است و این امری است که جز با بازگذاشتن بالهای تخیل اتفاق نمیافتاد.
از آنجا که نویسندگی، بیشتر کاری انفرادی محسوب میشود، نوشتن و کار گروهی چه تفاوتها و چالشهایی برای شما داشت؟
کار گروهی سختیهای خودش را دارد اما همه آنها در مقابل نقاط قوتش قابل گذشت است. در یک کار به وسعت یک سریال، نیاز به همفکری بسیاری است. هیچ ایدهای در خلاء شکل نمیگیرد. ما ساعتهای بسیار زیادی، صرف ساختن این قصه کردیم. جهان داستان را مجبور بودیم از نو خلق کنیم؛ با قواعد خودش؛ با خط و ربطهایش. با فلسفهای که پشتش بود و این جز با همفکری ممکن نبود.
آیا فیلمنامه حین تولید، تغییراتی داشته که موافقش نبودهاید. اینکه شخص دیگری در چیزی که شما و آقای شیرزاد داشتهاید، اعمال سلیقه کند. چقدر با چیزی که قبلا بهعنوان نویسنده در فضای انحصاری تجربه کردهاید، فرق داشته است؟
فیلمنامه یک اثر خام است. تا پیش از آنکه به تصویر کشیده نشود، کامل نشده است. اینکه اجرای اثر دقیقا مطابق با آنچیزی باشد که در ذهن نویسندگان است، امری نشدنی است.
درمورد تمایل فراگیر مخاطبان به کارهای کمدی و تنزل استانداردها چیست؟ بهعنوان یک فیلمنامهنویس، چقدر میشده که شاخصهای درستی را در نوشتن مد نظر داشت که همزمان باعث ریزش مخاطب هم نشود. در واقع هم سلیقه عام را مدنظر داشت هم به موضوع جدیتری پرداخت.
به نظرم مخاطب مقصر نیست، سرمایهگذار و سازنده هم مقصر نیستند. یک سیکل به هم پیوسته است. سازنده نگران سرمایهاش است و تجارب موفق قبلی را تکرار میکند و در هر تکرار ممکن است کیفیت را تنزل بدهد. از طرف دیگر مخاطب با دیدن کارهای نازل، مدام سلیقهاش کهنهتر و زنگاربستهتر میشود. یکجا باید این سیکل را شکست. قطعا ما سعی داشتهایم مخاطب عام را هم تا جایی که قصه اجازه بدهد، راضی کنیم. من به مخاطب عام به شکل تحقیرآمیز مرسوم نگاه نمیکنم. به نظرم این برچسبها برای سادهسازی است و خطکشی اشتباهی میکند.
اگر قرار بود برآیندی از نقاط ضعف و قوت سریال داشته باشید و سپس تصمیم بگیرید که یک ضعف را در راستای قوت دیگری برطرف کنید، چه تغییری در آن میدادید؟
ما خیلی از نظر زمانی در مضیقه بودیم. نگارش همزمان با ساخت داشت انجام میشد. این همزمانی جاهایی به ما کمک میکرد که بتوانیم تصویری از چیزی که قرار است بنویسیم، داشته باشیم اما در زمانهایی باعث میشود لذت بازخوانی و جاافتادن و بازنویسیهای مکرر را از ما دریغ کند. شاید اگر در جهانی موازی از نقطه شروع دوباره آغاز میکردیم، همهمان ترجیح میدادیم کمی فرایند تولید و پس از آن پخش را عقب بیندازیم.
دیدگاهتان را بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.